27 هفتگی....
مامانی الان که دارم برات مینویسم وارد 27 هفته شدم نگم که الان که دارم مینویسم چقدر تو دلم داری وول میخوری و تکون میخوری الان کامل تکونات واضح شدن و از روی لباسم پرش دست و پاهای کوچولوتو حس میکنم ، دیروز خودتو به بابایی نشون دادی چقدر بابایی ذوق زد و اشک شوق برات ریخت عزیز دل مامان نمیدونی بابایی چقدر ذوق اومدنتو داره همش دوتایی میریم تو اتاقت و لباساتو دونه دونه نگاه میکنیم و کلی ذوق میکنیم از وجودت نفس مامان یکم از حس و حال خودمم بگم خیلی نازک نارنجی شدم خیلی زیاد از وقتی وارد سه ماه سوم بارداری شدم یه حسی تو دلم نشسته ترس زایمان و هزار جور فکرای منفی و بی پایه که میشینم به خاطرشون گریه میکنم ، میدونم هم تو هم بابا مهدی رو ن...